خونه

شنبه، شهریور ۱۹

کردم که میگم

پشت سر مسافر گریه هم کنی فایده نداره ...

این دفعه چی رو میخوای بِبُری ؟

واسه رفع کوتی زنده ایم ...

بتراشید مرا ...

 هیشکی بهم دست نمیزنه
هیشکی حتی یه توجه کوچولو بهم نمیکنه
گاهی به عینه دیدم اصن هیشکی حتی یه نیگا بهم نمیندازه
منو واسه چی خلق کردن پس؟
منو چرا قاطی کردن با این همه رنگ این همه همنوع قد و نیم قد ؟
چرا من از همه دراز ترم همیشه ؟
سر همه دوستامو میتراشن بجز من
الان چند ساله زیر یه میز دراز به دراز افتادم و هیشکی منو یادش نمیاد ...
سفید بودن غمگینه ...
پ .ن :
دل نوشته های یه مداد رنگی سفید روی کاغذی بی خط