خونه

چهارشنبه، دی ۸

بی سایه

زیر سایه ات نشسته بودم
ابر آمد بی سایه شدم
ابر رفت
تو نمانده بودی 
باز بی سایه شدم
زیر داغ خورشید تنهاییم
تا غروب ماندم
هیچ ابری نیامد. عابرم نیامد
سوختم از داغ بی سایگی
شب آمد
یخ میزنم از بی آغوشی 
نمی آیی ؟ 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر