خونه

پنجشنبه، فروردین ۴

سوتیه تخمی

واسه پذیرایی واسم آجیل گذاشته بودن منم از تخم کدو متنفر ؛
ظرف آجیلم آخر سر شده بود پر تخم کدو
یه خانمی هم اونجا بغل ما نشسته بود ، به شدت هایکلاس و متشخص
مث اینکه عاشق تخم کدو بود ، هی یواشکی از ظرف آجیلم کش میرفت .
آخرین بار که دست کرد تو ظرف ، متوجه شد که من متوجه شدم داره چیکار میکنه،
هول شد با دست پاچگی گفت : ببخشید شما تا روتون رو بر میگردونین من دست میزنم به تخماتون...
یهو خودش فهمید سوتی امسالشو به طرز فجیعی داده شد لبو...
منم خودمو زدم به این کوچه هایی که ماله علی آقا چپ دسته و انگار نه انگار چی شد
شوهرشم کنار دست ما نشسته بود ببین اون چی کشیده...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر