خونه

یکشنبه، فروردین ۲۸

به کي به کي قسم اين جريان واقعيه... پارت ششم

رفتم جلوي پله ها دستشو گرفتم و چند تا پله ي آخر رو مشايعتش کردم  پرسيد : درينک ؟ محکم
گفتم : يس مگي رو داد بغلم  رفت همون ان سي 500 رو ورداشت با تو گيلاس مشتي اورد گذاشت
رو ميز نهارخوري از خجالت سرخ شدم ادد ميباس همين رو بياره که من بهش ناخونک زدم  به روي
خودم نيوردم شايدم چون ديد باز شده فک کرد من دوست دارم دوتا گيلاس رو پر کرد منم مگي رو
ولش کردم به امون خدا پريدم پشت ميز نشستم روبروي کاترين ، اصلن بلد نبودم موقع زدن گيلاسا
به هم چي بايد بگم ولي کاترين خودش مي ريخت و خودش مي گفت يکي از جمله هاش فک کنم
مفهومش اين بود که به سلامتي باز شدن يخ پدرام يا اينکه راحت و ريلکس شدنم يا اينکه از اين
حالت عصا قورت دادگي در بيام خلاصه فک کنم دوست داشت عاشقانه عمل کنم يا نميدونم رمانتيک
تر باشم منم از خدا خواسته دستشو گرفتم و پشت دستشو ماچ کردم پوستش نسبت به داخل
مترو لطافتي دوچندان داشت نميدونم شايد کله ام داغ شده بود زيباييا رو بهتر حس ميکردم بوسيدن
دستش خيلي بهم چسبيد هم محترمانه شروع کردم هم يه کم يخم باز شد پيک چهارم گفتم کافيه
آخه اين خرس رو از پا ميندازه کار هرکسي نيست چارتا پيک زدنش منم که بهترين مشروبي که
خورده بودم عرق سگي بود نميدونستم چه تاثيري روم ميذاره گفتم بذار هوشيار باشم کاترين گفت :
بريم شنا ؟ البته من منظورشو نفهميدم ولي تاييد کردم چون لحنش سوالي بود آخه آخر چيزاي
خوب ميگفت : اوکي؟ اوکي ؟ منم گفتم : اوکي اونم طبق معمول ذوق کرد  گفت : لتز گو آدم دلش
ميخواست همونجا بخورتش . اومديم از سالن بيرون بغل ساختمون يه راه پله بود که مي رفت به يه
زير زمين کتي لامپها رو روشن کرد وارد يه راهرو تمام کاشي شديم از اين کاشي دو سانتياي ريز
که نقش و نگارهاي فانتزي باحالي توش در اورده بودن انتهاي سالن رسيديم به يه در شيشه اي
بزرگ پشت در يه استخر جمع و جور و تر و تميز بود با سونا و جکوزي ، کاشياي نارنجي رنگ ته
استخر  رو مي تونستي دونه دونه بشمري . يهو ياد شورت مامان دوزم افتاد زدم تو پيشونيمو گفتم :
اک که هي ... کتي رفت تو اتاق گوشه سالن استخر و ايکي ثانيه با يه مايو زرشکي چرم مانند اومد
بيرونو با يه جيغ شيرجه زد تو آب منم رفتم تو همون اتاق تا لخت شم خبر مرگم هميشه يه شورت
درست درمون پام بود ولي اون روز نمي دونم چرا به ياد خدمت سربازي شورت دوران مقدس رو
پوشيدم خلاصه گفتم : به درک کي منو اينجا مي خواد ببينه که ياد اون قولي افتادم که به خودم
دادم که من نماينده کلي جوون ايرانييم خوشبختانه داخل اتاق پرروف داخل کمدا پر مايوهاي مردونه
و زنونه بود همه چي بود يه چيزايي که من عمرا نديده بودم و نمي دونم چي بودن خوشحال مايو رو
پوشيدم لباسامو گذاشتم تو کمد رفتم شيرجه زدم تو آب شنا کردنم خدايي خيلي حرفه ايه همه
مدلي شنا کردم نگه با کم کسي طرفه کتي هم اومده بيرون آب لب استخر نشسته بود پاهاش تو
آب بود شنا کنان رفتم کنارش پاهشو بغل کردم شدم محو تماشاي قطره هاي آبي که رقص کنان از
روي پيچ و خم تن و بدنش پايين ميومد ...
ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر