خونه

جمعه، اردیبهشت ۲

به کي به کي قسم اين جريان واقعيه ... پارت دهم

 من هنوز سر ميز شام بودم کاترين پا شد رفت سمت پيانو نشست پشتش و شروع کرد نواختن سمفوني شماره 25 مودزارت ، منم پاشدم کله داغ داغ رفتم پشت سرش وايسادم آروم سرمو اوردم طرف شونه اش و بوسيدمش برگشت نيگام کرد همينجور که مينواخت يه لبخند مهتابي زد و آروم گفت : لاومي... نشستم روي نيمکت پشت پيانو و سرمو گذاشتم رو پاهاش شدم سراپا گوش عالي مينواخت فوق حرفه اي شايد معني خوشبختي همين است همين لحظه ها چشامو بستم دنيا دور سرم به گونه اي لذت بخش مي چرخيد دستامو انداختم دور کمرش همينجور که روي پاهاش خوابيده بودم اين دفعه شروع کرد به نواختن سونات مهتاب خداي موسيقي... آروم گفتم : بابا تو ديگه کي هستي ؟ از روي نيمکت پا شدم دوباره شونه هاشو بوسيدم و رفتم سراغ تابلوهاي روي ديوار همينجور که داشتم دونه دونه تابلوها رو نيگا ميکردم يکي از تابلوها نقاشي نبود بلکه عکس يه هتل بود از نماي بالايي شکل يه صليب سبز رنگ و درخشان اسمش هتل  MGM grand بود وقتي داشتم نگاش ميکردم کاترين گفت : گرند هتل گفتم : اووهوم گفت : بابام مالکشه نزديک بود پس بيوفتم گفتم : واو شوخي ميکني گفت : نو بهت زدگيم صد چندان شد گفتم برم بپرسم چرا من ؟ اصلا تو تو ايران چيکار مي کني و خيلي سوالاي ديگه ولي وقتي اولين سوالمو از کاترين پرسيدم فقط لبخند زدو يه کلمه بيشتر نگفت : نکست ... ساعت حدود ده و نيم شب بود رفتم سراغ موبايلم تا به خونه خبر بدم امشب نميام ولي متعجبانه ديدم به هيچ وجه آنتن نداره به کتي گفتم : تلفن کجاست ؟ گفت : نداريم تو دلم گفتم يعني چي نداريم مگه ميشه اين قصر بدون تلفن باشه خواستم برم بيرون تماس بگيرم ولي از ترس ريک جرات نکردم بيخيال شدم ايندفعه پرسيدم : چرا خون کاترين برگشت دوباره گفت : نکست دوباره بي خيال پرس و جو شدم رفتم رو کاناپه دراز کشيدم کاترين هم از پشت پيانو پا شد اومد نشت روم ...
ادامه دارد ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر