خونه

یکشنبه، خرداد ۱

قاب خاطرات

تيرگي دستبند قهوه اي سوخته ، درخشان ترش مي کرد
کبريت رو جا کفشي جا مونده بود
نتونست در فندک اتمي رو باز کنه بلد نبود
شايد فقط همون يک ثانيه تلاش براي روشن کردن فندک بود که به هيچي فکر نمي کرد ... شايد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر