خونه

چهارشنبه، دی ۸

یکی بود یکی سرود

یکی پشمک میفروشه یکی سیگار
یکی گل یکی تو غصه هاش گرفتار
یکی جوراب میفروشه وقتی قرمزه چراغا
یکی اسفند میسوزونه واسه خانم واسه آقا
یکی شب گرسنه خوابیده عیالش
یکی میترکه و نیست عین خیالش
یکی کوره یکی دخترش مریضه
یکی از دست طلبکار می گریزه
یکی خوابه یکی مسته یکی بیدار
یکی بی پول و بی خونه و بیکار
یکی سر رسید وامش رو نداده
همه ی دار و ندارش  توی جاده 
وانتش بود که خراب بود
رفت تو دره آخه خواب بود
واسه ی جهاز دختر بابا دنبال دلاره
روزا روز کار شبا هم شبونه کاره
یکی تو روزا دبیره و نگهبانه تو شبها
یکی دخترش رو میفروشه به عربها
یکی بیکاره و بیچاره و مفلس
یکی سوزونده خودش رو دم مجلس
یکی اون بالا تو قصرش شده ساکن
یکی دوکونشو بسته بود اماکن
یکی گردنش کلفته یکی قهر کرده و رفته
سر سفره ی وزارت تا ابد کاسه ی نفته
رو جبینش جای بادمجونه داغه
یه جا خرسه یه جای دیگه الاغه
یکی تا دکترا حتی نشده یه بار رفوزه
مدرکش عمری مونده لب طاقچه در کوزه
یکی با مدرک جعلی توی کابینه وزیره
حالا مدرکش جهنم شده صاحب یه جزیره
یکی پشمک میفروشه یکی سیگار
یکی گل یکی تو قصه هاش گرفتار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر