خونه

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۷

قناريا...

از بچگي به قفس حساس بودم . داداشم مرغ عشق باز بود . ازشون جوجه ميگرفت ، ميفروخت . تا چششو دور ميديدم در قفسا رو باز ميذاشتم ، يه روز فهميد زندونيم کرد تو انباري ، مادرم اومد آزادم کرد . راضي بودم که پرنده هاي داداشه رو پر ميدادم تازه عزمم هم جزم تر شده بود . يه روز با بابام رفتم بيرون ، دم پرنده فروشي يه مرغ مينا رو گذاشته بود با قفسش بيرون تو يه چش بهم زدن در قفسشو وا کردم دستمو بردم تو قفس ، نوکم زد شديد ولي گرفتمش . پرنده فروشه متوجه شد دويد طرفم گفت : هووووي عن چيکا ميکني ... ولي دير شده بود ميناهه رو پرش دادم رفت . دستمو سفت گرفت خوابوند زير گوشم ، بابام ديد اومد يخه شو گرفت ولي تا از شرح ماجرا واقف شد اونور صورتمو هم سرخ کرد تا عدالت برقرار شه . حالم خوش بود ولي...
بابام پول ميناهه رو اِخ کرد جلو يارو دستمو کشيد سمت خونه . تو راه برگشت بالاي سرم پر حباب بود آخه وقتي خيال ميکردم دور سر حبابي ميشد . گفتم باس پول در بيارم با پول ميشه کلي پرنده رو آزاد کرد...
کبوترا خوبن خرمون ميکنن تو قفس نندازيمشون کاشکي طوطيا هم اينجوري بودن...
ميون همه پرنده ها ، قناريا از همه مظلوم ترن آخه خوب ميفهمن قفسي شدن وقتي دلش ميگيره مي ناله زندان بانشم به خودش مي باله ...
قناريا لاجونن چثه اشون لاغره ضعيفه قناريا ، گاهي بغ ميکنن کز ميکنن کنج قفس گاهي عاشق ميشن ؛ کاش نمي شدن آخه گاهي عشقشون رو ازشون جدا ميکنن تنهاش ميزارن تو قفسش...
درد قناريا رو کسي نميفهمه ، بايد قناري باشي قفسي ات کنن تا بفهمي بايد لاجون باشي نتوني ميل هاي قفسو بشکوني تا بفهمي قناريا چوب خوش زبونيشون رو ميخورن آخه خوب حرف ميزنن ، حرفشونو درست ميزنن ، آخه حرف درست ميزنن ، آخه حرفشونو رک ميزنن ، آخه حرف حقو رک ميزنن قناريا .
قناريا چوب رنگشونو هم ميخورن آخه يا زردن يا سفيد يا سبزند يا قرمز ولي يه رنگ اند حسوديشون ميشه اين بي رنگها اين بد رنگها قناريا چوب منحصربفرد بودنشونو هم ميخورن گاهي
قناريا مريض هم ميشن تو قفس قناريا گاهي دق ميکنن ، ميميرن قناريا رو تو قفس نندازين ديوثا...    

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر